ریاضی ماکو

وبلاگ ریاضی شهرستان ماکو

ریاضی ماکو

وبلاگ ریاضی شهرستان ماکو

برگزاری آزمون آنلاین دبیران ریاضی در شهرستان ماکو

آزمون آنلاین دبیران ریاضی مقطع متوسطه مرحله منطقه ای درشهرستانماکو درمحل گروه های آموزشی راس ساعت 13مورخ91/1/16 با حضور دبیران ریاضی شرکت کننده این شهرستان  برگزار گردید.نتایج آن متعاقبا اعلام خواهدشد.

انسان از دیدگاه ریاضی دان

روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :

اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند ، نمره یک میدهیم:  1

اگر دارای زیبائی هم باشند یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم: 10 

اگر پول هم داشته باشند دو تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم:   100    

اگردارای اصل ونسب هم  باشند سه تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم: 1000

ولی اگر زمانی عدد  1 رفت  (اخلاق)؛  چیزی به جز صفر باقی نمیماند: 000

و صفر هم به تنهائی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد

حل مسئله

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند... 

چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.

آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید»

پادشاه بیرون رفت و در را بست... سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند. 

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود! 

آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!! 

و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته! 
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم». 
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟» 
مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟ 
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛ هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».

پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد.